~ امیدوارم... ~



سلام

با روزهای کرونایی چه میکنید؟

نزدیک عید که میشه همه به فکر و برنامه و این که قرار سال جدید و چیکار کنیم و به اینترنت و سایتای برنامه ریزی متوسل میشیم.

بعد سیزده به در که سبزه هامونو گره زدیم انگار یادمون میره چی میخواستیم و چی شد و دوباره میفتیم تو دور باطل روزمرگی.

منم از همون آدم هایی هستم که این روزای قرنطینگی مدام نشستم فکر میکنم که چیکار کنم 99 رو بترم، انگار یادم رفته هر سال میخواستم همین کار و کنم ولی بعد موتورم میخوابید.

نامبرده ترم آخری ای هستش که ترم آخری نیست یعنی به لطف افتاده هاش و ضایع نشدن جلو بقیه با تاکید فراوان خودش را سال آخری معرفی میکنه

دیشب یه وبیناری میدیدم که غم اغیار آوار شد روی سرم. 4 سال بری دانشگاه ولی یک نفر این حرفا رو نزده باشه من قطعا اگر استاد دانشجوهای آیتی بودم جلسه اول کلاسم بجای قوانین نامربوط و نمره و امتحان و فلان، محتوای این وبینار و برای بچه ها میگفنم و یا همین وبینار و پلی میکردم، خودش گویای همه چیز هست.

این

وبینار رو میگم

حرف زیاد است ولی از تمرکز الان من خارج:)


از 17/18 اسفند تو خونمشاید سر جمع سه بار رفته باشم بیرون اونم کلا رو هم یک ساعتم نمیشه

امروز زده بودم به سیم آخرنیم ساعت یک بار گریه و حال خرابی و اعتراض 

باورم نمیشه فردا بیستم اردیبهشته.باورم نمیشه داره دو ماه از 99 میگذره

باورم نمیشه 8 از ماه بیست و دو سالگیم گذشت.

برای این که با حال و حس بهتری از خودم سه ماه اول سال و تموم کنم، میخوام از فردا به مدت چهل روز بنویسم.روزانه هامو، حالمو، اتفاقاتم رو و تلاش هامو.

امیدوار حتی اگر روزی که هیچ کاری نکردی هم بنویس.

حتی اگر روزی که کلی تلاش کردی و داشتی میمردی از خستگی.

حتی اگر روزی واژه ای به اسم آرامش رو تجربه نکردی هم بنویس.

حتی اگر روزی از خوشی سر از پا نمیشناختی.

حتی اگر روزی حالت از خودت و زمین و زمان بهم میخورد.

حتی اگر عصاب درست حسابی نداشتی.

حتی اگر روزی به جرز دیوارم میخندیدی.

این نوشتن هیچ تبصره ای نداره ای، هیچ پینوشت و قانونی نداره.

فقط بنویس .

و تلاش کن برای خواسته هات

و سعی کن حالت رو خوب نگهداری.

.

19 اردیبهشت 99


سلام

با روزهای کرونایی چه میکنید؟

نزدیک عید که میشه همه به فکر و برنامه و این که قرار سال جدید و چیکار کنیم و به اینترنت و سایتای برنامه ریزی متوسل میشیم.

بعد سیزده به در که سبزه هامونو گره زدیم انگار یادمون میره چی میخواستیم و چی شد و دوباره میفتیم تو دور باطل روزمرگی.

منم از همون آدم هایی هستم که این روزای قرنطینگی مدام نشستم فکر میکنم که چیکار کنم 99 رو بترم، انگار یادم رفته هر سال میخواستم همین کار و کنم ولی بعد موتورم میخوابید.

نامبرده ترم آخری ای هستش که ترم آخری نیست یعنی به لطف افتاده هاش و ضایع نشدن جلو بقیه با تاکید فراوان خودش را سال آخری معرفی میکنه

دیشب یه وبیناری میدیدم که غم اغیار آوار شد روی سرم. 4 سال بری دانشگاه ولی یک نفر این حرفا رو نزده باشه من قطعا اگر استاد دانشجوهای آیتی بودم جلسه اول کلاسم بجای قوانین نامربوط و نمره و امتحان و فلان، محتوای این وبینار و برای بچه ها میگفنم و یا همین وبینار و پلی میکردم، خودش گویای همه چیز هست.

این

وبینار رو میگم

حرف زیاد است ولی از تمرکز الان من خارج:)


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها